"من با یک شرکت بزرگ همکاری می کردم تا به آنها کمک کنم سری جدیدی از طلسم ها را برای کودکان طراحی کنند. ما در یک موضوع اقیانوس مستقر شدیم و شروع به ساختن ماکتی برای اعضای خانواده بر اساس زندگی دریا کردیم. به دلایلی که برای من ناشناخته است ، منابع انسانی (HR) باید در تمام تعاملات ما CC باشد. با این وجود ، به دلیل اینکه HR ایمیل ها را نمی خواند ، این کار غیرضروری بود. و این خوب بود ، تا زمانی که دچار سوerstand تفاهم شدیم ... "
مشتری: من عاشق ماکت های اولیه ای هستم که به ما داده اید ، اما نگران قوام من هستم. داشتم از نظر گونه فکر می کردم. با این اوصاف ، من آن را در رابطه با منابع انسانی [مجدداً تصویب کردم] و او نگران بود که ممکن است به عنوان نژادپرستانه ظاهر شود.
من: من ... فکر می کنم این ممکن است واکنش بیش از حد باشد ، اما مطمئناً می توانم نگرانی را درک کنم. آیا گونه ای در ذهن داشتید؟
مشتری: خوب ، من فکر می کردم که می توانیم به جای آن سازگاری بصری داشته باشیم ، می دانید؟ ما می توانیم به عنوان مادر و پدر یک نهنگ قاتل و یک کوسه داشته باشیم و از همه بچه ها انواع نرم تنان یا چیزهای دیگر بسازیم. من از طرح صدفی که به ما نشان دادید خوشم می آید. من فکر می کردم که ما می توانیم از صدف به عنوان طلسم اصلی استفاده کنیم ، اما آیا می توانیم برخی از تغییرات را ببینیم؟ یا از یکی برای طلسم اصلی استفاده خواهیم کرد ، یا از انواع مختلف به عنوان بچه های مختلف استفاده خواهیم کرد.
"طبق معمول ، من یادداشتهای جلسه خود را برای مشتری ارسال کردم ، که شامل خلاصه ای از آنچه در مورد آن صحبت کردیم و آنچه باید انجام شود ، بود. مشتری به این ایمیل با ایمیل جدیدی پاسخ داد ، عنوان" re: Your clam " "
مشتری: بعد از اینکه من به خانه رسیدم ، دوباره نگاهی به صدف شما انداختم و چیزی در مورد لبها خاموش است.
"مشتری به نوشتن ویرایش های خاص ادامه می داد و شامل تصاویر صدف های واقعی و کارتونی به عنوان مرجع بود. من این ایمیل را با جزئیات نخواندم زیرا پایان روز کار من بود. صبح روز بعد ، از شرکت با من تماس گرفتند من برای ملاقات در مورد تماس با مشتری اصلی خود وارد شوم.
"معلوم شد که اولین ایمیل HR خوانده شده آخرین ایمیل بود و آنها پس از جمله اول متوقف شدند ، زیرا نگران نبودند که تصاویر پیوست شده جنسیتی داشته باشند و" صدف "برای واژن من کلمه رمزگذاری شده ای نامشخص باشد. توضیح داده شد ، داستان من ارتباط مشتری من را تأیید می کند ، و آنها ماکت هایی را برای ارجاع داشتند ، آنها تصمیم گرفتند اگر من را رها کنند "احساس راحتی بیشتری می کنند".
این مقاله در اصل در شماره 253 مجله نت منتشر شده است. برای خواندن داستان های بیشتر از کابوس های مشتری ، به مشتریانی از جهنم بروید.
این را دوست داشتید؟ اینها رو بخون!
- مشتریان از جهنم: عروس بد شد
- بهترین فونت های منحنی رایگان
- بهترین بستر وبلاگ نویسی را کشف کنید